زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
شاعر : غلامرضا شکوهی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
قالب شعر : غزل
چنان به چلّه نشستیم سوگ صحرا را که جز به گـریـه نـدیـدنـد دیـدۀ مـا را
دویـد در رگ خـواب نـگـاه مـا انـدوه که مثل روز نخـفـتـیم طولِ شبها را
تو ای نشسته کنارِ بلـورِ کـوثـر عشق بـبـین به دیـدۀ ما مـوج اشک دریـا را
بیا برای خـدا لحـظـهای ز جا برخـیز نگـاه کـن عـطـش اشک آل طـاهـا را
تو را در آینه تصویر درد پنهان نیست چگـونـه از تو بـپـوشـیـم داغ پیدا را؟
عبور کرده به هر روز در مسیر سفر دلِ شـکـسـتـۀ مـا وسـعـت دریــغـا را
گذشت بیتو به ما لحظههای تلخ امروز بـبـیـن قــضـاوت آئـیــنـهدار فــردا را
به پای عشق سپردیم دل به دشت اگر شـدیـم آیــنــه، آئـیـن حـق تــعـالـی را
|